اطلاع رسانی فرهنگی Moezoddin Saeed

اطلاع رسانی فرهنگی Moezoddin Saeed

پایگاه اطلاع رسانی فرهنگی . پژوهشی سعید معزالدین
اطلاع رسانی فرهنگی Moezoddin Saeed

اطلاع رسانی فرهنگی Moezoddin Saeed

پایگاه اطلاع رسانی فرهنگی . پژوهشی سعید معزالدین

لیلةالقدر

لیلةالقدر درنگاه علامه طباطبایى (ره)  

مهم‏ترین مناسبت ماه مبارک رمضان، شب قدر است که همواره مورد توجه مؤمنین بوده و خواهد بود. آنچه در پیش روى دارید بحثى پیرامون شب قدر بر اساس نظرات مرحوم علامه طباطبایى رحمةالله در تفسیر شریف المیزان است که در دو سوره "قدر" و "دخان‏" مطرح شده است.

مراد از قدر، تقدیر و اندازه‏گیرى است و شب قدر شب اندازه‏گیرى است و خداوند متعال در این شب حوادث یک سال را تقدیر مى‏کند و زندگى، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسان ها و امورى ازاین قبیل را مقدر مى‏گرداند.

در قرآن کریم آیه‏اى که به صراحت ‏بیان کند شب قدر چه شبى است دیده نمى‏شود. ولى از جمع‏بندى چند آیه از قرآن کریم مى‏توان فهمید که شب قدر یکى از شب‏هاى ماه مبارک رمضان است. قرآن کریم از یک سو مى‏فرماید: "انا انزلناه فى لیلة مبارکة‏."
( دخان / 3 ) این آیه گویاى این مطلب است که قرآن یکپارچه در یک شب مبارک نازل شده است و از سوى دیگر مى‏فرماید: "شهررمضان الذى انزل فیه القرآن‏."( بقره / 185) و گویاى این است که تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است. و در سوره قدر مى‏فرماید: "انا انزلناه فى لیلة القدر." (قدر/1) از مجموع این آیات استفاده مى‏شود که قرآن کریم در یک شب مبارک در ماه رمضان که همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما این که کدام یک از شب‏هاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن کریم چیزى برآن دلالت ندارد و تنها از راه اخبار مى‏توان آن شب را معین کرد.

در بعضى از روایات منقول از ائمه اطهار (ع) شب قدر مردد بین نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان است و در برخى دیگر از آن ها مردد بین شب بیست و یکم و بیست و سوم و در روایات دیگرى متعین در شب بیست و سوم است و عدم تعین یک شب به جهت تعظیم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نکنند.

پس از دیدگاه روایات ائمه اهل بیت (ع) شب قدر از شب‏هاى ماه رمضان و یکى از سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است. اما روایات منقول از طرق اهل سنت‏ به طورعجیبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نیستند ولى معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم ماه رمضان شب قدر است و در آن شب قرآن نازل شده است.

شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و سالى که قرآن درآن نازل شد نیست ‏بلکه با تکرار سال ها، آن شب نیز تکرار مى‏شود. یعنى درهر ماه رمضان شب قدرى است که درآن شب امور سال آینده تقدیر مى‏شود. دلیل براین امر این است که:

اولا: نزول قرآن به طور یکپارچه در یکى از شب‏هاى قدر چهارده قرن گذشته ممکن است ولى تعیین حوادث تمامى قرون گذشته و آینده درآن شب بى‏ معنى است.

ثانیا: کلمه "یفرق‏" در آیه شریفه "فیها یفرق کل امر حکیم‏." (دخان / 6 ) در سوره دخان به خاطر مضارع بودنش، استمرار را مى‏رساند و نیز کلمه "تنزل‏" در آیه کریمه "تنزل الملئکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر" (قدر / 4 ) به دلیل مضارع بودنش دلالت ‏بر استمرار دارد.

ثالثا: از ظاهر جمله "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن‏."(بقره / 185) چنین برمى‏آید که مادامى که ماه رمضان تکرار مى‏شود آن شب نیز تکرار مى‏شود. پس شب قدر منحصر در یک شب نیست ‏بلکه درهر سال در ماه رمضان تکرار مى‏شود.

در این خصوص در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت‏ شده که گفت: به رسول خدا (ص) عرض کردم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است که درعهد انبیاء بوده و امر به آنان نازل مى‏شده و چون از دنیا مى‏رفتند نزول امر درآن شب تعطیل مى‏شده است؟ فرمود: "نه، بلکه شب قدر تا قیامت هست.‏"

در سوره قدر مى‏خوانیم: "انا انزلناه فى لیلة القدر وما ادریک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر." خداوند متعال براى بیان عظمت ‏شب قدر با این که ممکن بود بفرماید: "وما ادریک ما هى هى خیر من الف شهر" یعنى با این که مى‏توانست در آیه دوم و سوم به جاى کلمه "لیلة القدر" ضمیر بیاورد، خود کلمه را آورد تا بر عظمت این شب دلالت کند. و با آیه "لیلة القدر خیر من الف شهر" عظمت این شب را بیان کرد به این که این شب از هزار ماه بهتر است. منظور از بهتر بودن این شب از هزار ماه، بهتر بودن از حیث فضیلت عبادت است. چه این که مناسب با غرض قرآن نیز چنین است. چون همه عنایت قرآن دراین است که مردم را به خدا نزدیک و به وسیله عبادت زنده کند. و احیاء یا عبادت آن شب از عبادت هزار ماه بهتر است.

از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ ( با این که در آن هزار ماه درهر دوازده ماهش یک شب قدر است) .

حضرت فرمود: "عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت درهزار ماهى که در آن شب قدر نباشد."

در شب قدر وقایعی حادث شده است:

الف- نزول قرآن
ظاهر آیه شریفه "انا انزلناه فى لیلة القدر" این است که همه قرآن در شب قدر نازل شده است و چون تعبیر به انزال کرده که ظهور در یکپارچگى و دفعى بودن دارد نه تنزیل، که ظاهر در نزول تدریجى است.

قرآن کریم به دو گونه نازل شده است:
1- نزول یکباره در یک شب معین.
2- نزول تدریجى در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر اکرم (ص).

آیاتى چون "قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مکث ونزلناه تنزیلا."(اسراء / 106) نزول تدریجى قرآن را بیان مى‏کند.

در نزول دفعى (و یکپارچه)، قرآن کریم که مرکب از سوره‏ها و آیات است ‏یک دفعه نازل نشده است ‏بلکه به صورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آیاتى که درباره وقایع شخصى و حوادث جزیى نازل شده ارتباط کامل با زمان و مکان و اشخاص و احوال خاصه‏اى دارد که درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مکان نازل شده و معلوم است که چنین آیاتى درست در نمى‏آید مگر این که زمان و مکانش و واقعه‏اى که درباره‏اش نازل شده رخ دهد به طورى که اگر از آن زمان‏ها و مکان‏ها و وقایع خاصه صرف نظر شود و فرض شود که قرآن یک باره نازل شده، قهرا موارد آن آیات حذف مى‏شود و دیگر بر آنها تطبیق نمى‏کنند، پس قرآن به همین هیئت که هست دوبار نازل نشده بلکه بین دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصیل است. همان اجمال و تفصیلى که درآیه شریفه "کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر."( هود / 1) به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن کریم به صورت اجمال و یکپارچه بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و در طول بیست و سه سال به تفصیل و به تدریج و آیه به آیه نازل گردید.

ب- تقدیر امور
خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال آینده را از قبیل مرگ و زندگى، وسعت ‏یا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خیر و شر، طاعت و معصیت و... تقدیر مى‏کند.

در آیه شریفه "انا انزلناه فى لیلة القدر"( قدر / 1 ) کلمه "قدر" دلالت‏ بر تقدیر و اندازه‏گیرى دارد و آیه شریفه "فیها یفرق کل امر حکیم.‏" (دخان / 6 ) که در وصف شب قدر نازل شده است‏ بر تقدیر دلالت مى‏کند. چون کلمه "فرق‏" به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است. و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه‏اى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‏گیرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحله‏اند، یکى اجمال و ابهام و دیگرى تفصیل. و شب قدر به طورى که از آیه "فیها یفرق کل امر حکیم.‏" برمى‏آید شبى است که امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون مى‏آیند.

ج- نزول ملائکة و روح
بر اساس آیه شریفه "تنزل الملئکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر."( قدر / 4) ملائکه و روح در این شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند. مراد از روح، آن روحى است که از عالم امر است و خداى متعال درباره‏اش فرموده است "قل الروح من امر ربى‏."( اسراء / 85 ) دراین که مراد از امر چیست؟ بحث‏هاى مفصلى در تفسیر شریف المیزان آمده است که به جهت اختصار مبحث ‏به دو روایت در مورد نزول ملائکه و این که روح چیست ‏بسنده مى‏شود.

1- پیامبر اکرم (ص) فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود ملائکه‏اى که ساکن در "سدرة المنتهى‏" هستند و جبرئیل یکى از ایشان است نازل مى‏شوند در حالى که جبرئیل به اتفاق سایرین پرچم‏هایى را به همراه دارند.

یک پرچم بالاى قبر من، و یکى بر بالاى بیت المقدس و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طورسینا نصب مى‏کنند و هیچ مؤمن و مؤمنه‏اى دراین نقاط نمى‏ماند مگر آن که جبرئیل به او سلام مى‏کند، مگر کسى که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت ‏خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد.

2- از امام صادق علیه السلام در مورد روح سؤال شد. حضرت فرمودند: روح از جبرئیل بزرگتر است و جبرئیل از سنخ ملائکه است و روح ازآن سنخ نیست. مگر نمى‏بینى خداى تعالى فرموده: "تنزل الملئکة والروح‏" پس معلوم مى‏شود روح غیر از ملائکه است.

د- سلام و امنیت
قرآن کریم در بیان این ویژگى شب قدر مى‏فرماید: "سلام هى حتى مطلع الفجر."(قدر / 5) کلمه سلام و سلامت ‏به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و جمله "سلام هى‏" اشاره به این مطلب دارد که عنایت الهى تعلق گرفته است‏ به این که رحمتش شامل همه آن بندگان بشود که به سوى او روى مى‏آورند و نیز به این که در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد. به این معنا که عذابى جدید نفرستد. و لازمه این معنا این است که در این شب کید شیطان‏ها هم مؤثر واقع نشود چنانکه در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده است.

البته بعضى از مفسرین گفته‏اند: مراد از کلمه "سلام‏" این است که در شب قدر ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام مى‏دهند.

پى‏نوشت‏ها:
1- مجمع البیان، ج 10، ص‏519 .
2- تفسیر الدرالمنثور، ج‏6 .
3- تفسیر البرهان، ج‏4، ص‏488، ح‏26 .
4- فروع کافى، ج‏4، ص‏157، ح‏4 .
5- مجمع البیان، ج‏10، ص‏520 .

http://www.shabestan.ir/articledetail.asp?spcode=86070914194683

امام علی (ع ) و واقعیات

امام علی (ع ) و واقعیات

 علامه محمدتقی جعفری  

          مطالبی که بازگوکننده ارتباط شخصی امیرالمومنین علیه السلام با واقعیات و رفتار شخصی وی در زندگی است , به گروههایی تقسیم می شود :
گروه یکم . مطالبی است که رابطه او را با خدا بیان می کند. به اتفاق همه صاحبنظران علوم اسلامی , امیرالمومنین علیه السلام تجسم یافته ای از قرآن بوده و شناخت او درباره قرآن و ایمان او به تمام محتویات آن , در حد اعلا بوده است . نیز این تجسم در سخنان آن بزرگوار به خوبی روشن می شود. لذا به طور قطع او نزدیکی خدا را به خود مطابق آیات زیر اعتقاد داشته و با یقین شهودی آن را دریافته است : 
" و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم . " (1)

 " و او با شماست هر کجا که باشید . " (2 )
   امام علی (ع ) در مواردی متعدد از نهج البلاغه ارتباط مستقیم خود را با خدا توضیح داده است . از آن جمله :
1 ـ در آن هنگام که ذعلب یمانی از او می پرسد که :
هل رایت ربک یا امیرالمومنین
یا امیرالمومنین (ع ) آیا خدایت را دیده ای
چنین پاسخ می دهد :
افاعبد ما لا اری فقال : و کیف تراه فقال : لا تدرکه (تراه ) العیون بمشاهده العیان , و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان . (3 )
آیا چیزی را که ندیده باشم می پرستم
ذعلب گفت : چگونه خدا را می بینی فرمود : چشمهای انسانی او را با مشاهده عینی نمی بیند. بلکه دلها هستند که او را با حقایق ایمان درمی یابند.

2 ـ اللهم انک آنس الانسین (الموانسین ) لاولیائک , و اخضرهم بالکفایه للمتوکلین علیک . تشاهدهم فی سرائرهم , و تطلع علیهم فی ضمائرهم , و تعلم مبلغ بصائرهم . فاسرارهم لک مکشوفه , و قلوبهم الیک ملهوفه . ان او حشتهم الغربه آنسهم ذکرک , و ان صبت علیهم المصائب لجووا الی الاستجاره (الاستخاره ) بک , علما بان ازمه الامور بیدک , و مصادرها عن قضائک . (4 )

   بار الها , تویی مانوس ترین انس گیرندگان بر دوستانت و حاضرترین آنان برای کفایت به کسانی که توکل بر تو می نمایند. آنان را در درونشان شاهدی و بر آنان در وجدانهای باطنی شان مطلعی و تویی که به مقدار بیناییهای آنان دانایی . پس رازهای نهانی آنان برای تو آشکار است و دلهایشان به سوی تو شیفته و بی قرار. اگر غربت آنان را به وحشت بیندازد , ذکر تو انیسشان گردد و اگر مصیبتهای روزگار بر سرشان تاختن آورد , پناهندگی به تو جویند; زیرا می دانند که زمام همه امور به دست تو است و صدور آنها از مقام قضای تو.
   گروه دوم . مطالبی است که رابطه علی (ع ) را با جهان هستی توضیح می دهد. مطالب مربوط به این ارتباط چنین است که امیرالمومنین علیه السلام همه اجزا و روابط موجود در جهان هستی را آیات الهی تلقی می کند , و مطابق دستورات اکید قرآن , به شناخت جهان توصیه می کند.

   امام علی (ع ) در بعضی از نیایشهای نهج البلاغه به حقایق و پدیده های عالم طبیعت اشاره می فرماید. مانند :
اللهم رب السقف المرفوع , والجو المکفوف . (5 )
پروردگارا , ای خدای سقف بلند آسمان و فضای محفوظ که شب و روز پشت سر هم در آن فرو می روند.
   مسلم است که انسان حقایقی را که در حال نیایش با اسناد به خدا متذکر می شود , عظمت آنها را گوشزد می کند که بدون درک و هویت و خواص آنها , قابل درک نیست . امام علی علیه السلام از نظر تکلیف انسانی و امکان گردیدن های تکاملی , این دنیا را بهترین محل برای آدمی معرفی می کند. در سخنانی که در پاسخ سرزنش کننده دنیا فرموده است , این جملات وجود دارد :
   ان الدنیا دار صدق لمن صدقها , و دار عافیه لمن فهم عنها , و دار غنی لمن تزود منها , و دار موعظه لمن اتعظ بها. مسجد احبا الله , و مصلی ملائکه الله , و مهبط و حی الله , و متجر اولیا الله . (6 )
دنیا جایگاهی است راستین برای کسی که با واقعیت آن درست رویاروی شد و خانه عافیت و گوارایی است برای کسی که آن را شناخت (یا معرفت از آن حاصل نمود). این دنیا خانه بی نیازیست برای کسی که از آن توشه برداشت و جایگاه پندگیریست برای کسی که از آن نصیحت پذیرفت . این دنیا مسجد دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان الهی و جایگاه نزول وحی خداوند و تجارتگاه اولیاالله است .

     ملاحظه می شود که امیرالمومنین (ع ) رابطه یک انسان کامل را با این دنیا , رابطه وسیله کمال با کسی که در صدد وصول به رشد و کمال است معرفی می کند. در حقیقت دنیا , که عبارت است از سطوح جهان طبیعت در حال ارتباط با انسانی که دارای نیروها و ابعاد بسیاری سازنده و عامل تکامل است , واقعیتی است که ارزش و عظمت آن وابسته به برداشتی است که انسان از زندگی خود در این دنیا دارد. مولوی می گوید :
تو درون چاه رفتستی ز کاخ
چه گنه دارد جهانهای فراخ
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون تو را سودای سر بالا نبود
امیرالمومنین علیه السلام جمله ای دیگر در نهج البلاغه دارد که هیچ یک از فلاسفه و حکما جمله ای با این محتوای پرعظمت درباره رابطه انسان با دنیا نگفته اند. این جمله مختصر چنین است :
    والناس فیها رجلان : رجل باع فیها نفسه فاوبقها , و رجل ابتاع نفسه فاعتقها . (7)

مردم در این دنیا بر دو گروهند : مردی که نفس خودرا فروخت و خود را به هلاکت انداخت و مردی که نفس خود را خرید و آن را آزاد کرد.
تفسیر این جمله مختصر به یک مجلد کتاب مستقل نیاز دارد تا به خوبی توضیح داده شود. می گوید اگر حیات آدمی انسان محوری بوده باشد , یعنی انسان یک جز ناآگاه از طبیعت نباشد , که هستی و نیستی او در بازیگاه طبیعت بی اصل و بی هدف باشد , باید شخصیت انسانی خود را از عوامل جبر نما و نابودکننده بگیرد و آن را در مسیر رشد و کمال آزاد کند , تا با تکاپوی انقطاع ناپذیر , راه هدف اعلای زندگی خود را طی کند.

در آن جملاتی از نهج البلاغه که پستی ها و ناهنجاریهایی دنیا به میان آمده است , در حقیقت , مقصود پستی ها و ناهنجاریهای ارتباط مردم با دنیاست که آن را جایگاه وصول به هدف مطلق زندگی تلقی می کنند , و آن را مورد پرستش قرار می دهند , و خود را در زر و زیور و مزایای نسبی دنیا چنان غوطه ور می کنند که گویی این دنیا مقدمه یک حیات جاودانی نیست .
گروه سوم . مطالبی است که رابطه امیرالمومنین (ع ) با انسانها را بیان می کند. رابطه امیرالمومنین (ع ) با انسانها , با در نظر گرفتن هویت و مختصات انسانها قابل درک و توضیح است . امیرالمومنین (ع ) این موجود را یک جاندار دارای ابعاد و استعدادهای متنوع می بیند که اگر به وسیله تعلیم و تربیت و ارشاد , آن ابعاد و استعدادها را در راه هدفهای انسانی ـ الهی به فعلیت نرساند , پست ترین و ضعیف ترین موجودات است , و اگر آن نیروها را در تقویت خود طبیعی به کار بیندازد درنده ترین و مضرترین جانداران است .

این است هویت انسانی با مختصاتی که دارد. اما از دیدگاه الهی , انسان موجودی است که در هدف اعلای آفرینش , منظور خداوندی بوده و مادامی که او خود را با اختیار خود از مجرای حیات که چشمه سار جاری به اقیانوس ابدیت است , بیرون نیاورد , از همه جهات باید مورد محبت و نوازش و احترام قرار بگیرد. امام علی (ع ) در یکی از جملات چنین فرموده است :
انی اریدکم لله و انتم تریدوننی لانفسکم . (8 )
زیرا من شما را برای خدا می خواهم , و شما مرا برای خودتان می خواهید.

یعنی من شما را از دیدگاهی خیلی بالاتر از آن چه که تصور می کنید , می نگرم . من شما را جلوه گاه مشیت الهی می دانم . محبت به شما را محبت به خدا تلقی می کنم . ظلم به شما را ظلم به خدا می بینم . شما مرا وسیله ای برای خودکامگی ها و هوی پرستیهای خود تلقی می کنید.
می دانیم که سخنان نهج البلاغه جلوه هایی از ابعاد گوناگون یک انسان پوینده در مسیر کمال برین است . طبیعی است که این سخنان توهمات بی پایه و جزئیات زودگذر و ذوق پردازیهای شاعرانه و افسانه گوییهای تخدیرکننده نیست .
محتویات این سخنان به همان اندازه واقعیت دارد که انسان در طبیعت وابسته به آفریننده طبیعت , می تواند راه هدف اعلای زندگی خود را در پیش گیرد.

سخنان امیرالمومنین (ع ) در نهج البلاغه با چهار طریق محتویات خود را اثبات می کند. به این معنا که واقعیت محتویات سخنان امیرالمومنین (ع ) در نهج البلاغه با چهار طریق اثبات می شود :
1 ـ بیان اصول بنیادین .
2 ـ توصیف واقعیات .
3 ـ استدلال .
4 ـ ارشاد .


پی نوشت ها:
1 ـ سوره ق , آیه .16
2 ـ سوره حدید , آیه .4
3 ـ نهج البلاغه , خطبه .179
4 ـ نهج البلاغه , خطبه .227
5 ـ نهج البلاغه , خطبه .171
6 ـ نهج البلاغه , کلمات قصار , شماره .131
7 ـ نهج البلاغه , کلمات قصار , شماره .133
8 ـ نهج البلاغه , خطبه .136

روزه و رمضان در آئینه شعر فارسى

روزه و رمضان در آئینه شعر فارسى

مبارک باد آمد ماه روزه

رهت‏ خوش باد، ای همراه روزه

شدم بر بام تا مه را ببینم

که بودم من به جان دلخواه روزه

نظر کردم کلاه از سر بیفتاد

سرم را مست کرد آن شاه روزه

مسلمانان، سرم مست است از آن روز

زهی اقبال و بخت و جاه روزه

بجز این ماه، ماهی هست پنهان

نهان چون ترک در خرگاه روزه

بدان مه ره برد آن کس که آید

درین مه خوش به خرمنگان روزه

رخ چون اطلسش گر زرد گردد

بپوشد خلعت از دیباه روزه

دعاها اندرین مه مستجاب است

فلکها را بدرد آه روزه

چو یوسف ملک مصر عشق گیرد

کسی کو صبر کرد در چاه روزه

سحوری کم زن ای نطق و خمش آن

ز روزه خود شوند آگاه روزه

(کلیات شمس، جزء و پنجم، ص 137)


رمضان، ماه روزه و ماه نهم از ماههاى قمرى بین شعبان و شوال است، رمضان در لغت‏به معناى تابش گرما و شدت تابش خورشید است. بعضى گویند رمضان به معنى سنگ گرم است که از سنگ گرم، پاى روندگان مى‏سوزد و شاید ماخوذ از «رمض‏» باشد که به معنى سوختن است چون ماه صیام گناهان را مى‏سوزاند به این خاطر، بدین اسم موسوم شده است زیرا ماه رمضان موجب سوختگى و تکلیف نفس است. اما صوم و روزه که در این ماه تکلیف شرعى مسلمانان است عبارت است از احتراز از خوردن و آشامیدن و مفطرات دیگر از طلوع صبح تا غروب.
در قرآن مجید یک بار «رمضان‏» و چهارده بار صوم و صیام و صائمین و صائمات ... آمده است.
شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن ... ماه رمضان است که در آن فرو فرستاده شد قرآن ... دستور روزه در آیه 179 سوره بقره طرح شده است: یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون.
از همان آغاز که رودکى پدر شعر فارسى، بلند بناى کاخ ادب را برافراشت، مفردات روزه، رمضان، صوم و صیام در آیینه شعر فارسى انعکاس یافتند. این انعکاس در تمامى انواع شعر مدحى، اخلاقى، تعلیمى، غنایى و رثا دیده مى‏شود. در شعر شاعران دوره اول، کاربردها سطحى است و از اعلام ماه رمضان یا عید رمضان و مبارک باد گفتن آن فراتر نمى‏رود:
روزه به پایان رسید و آمد نو عید هر روز بر آسمانت‏باد امروزا
(رودکى)
همان بر دل هر کسى بوده دوست نماز شب و روزه آیین اوست
(فردوسى 203/3)
بر آمدن عید و برون رفتن روزه ساقى بدهم باده بر باغ و به سبزه
(منوچهرى به نقل از دهخدا)
عید قربان بر او مبارک باد هم بر آنسان که بود عید صیام
(فرخى به نقل از دهخدا)
جاهش زد هر چون مه عید از صف نجوم ذاتش زخلقت چون شب قدر از مه صیام گر در مه صیام شود خوانده این مدیح بر تو به خیر باد مدیح و مه صیام
(به نقل از دهخدا)
خجسته باد و مبارک قدوم ماه صیام بر اولیاء و احباى شهریار نام
(نزارى به نقل از دهخدا)
نزد خداوند عرش بادا مقبول طاعت‏خیر تو و صیام و قیامت
(مسعود سعد به نقل از دهخدا)
روزه دار و به دیگران بخوران نه مخور روز و شب شکم بدران
(به نقل از دهخدا)
دیدگاه ناصر خسرو شاعر تعلیمى و دینى مذهبى اسماعیلیه از شاعران پیشین فراتر مى‏رود وى اگر چه پرسشى را که از مستنصر بالله درباره روزه و دیگر احکام شریعت مى‏کند بى‏جواب مى‏گذارد:
و آنگاه بپرسیدم از ارکان شریعت کاین پنج نماز از چه سبب گشت مقرر؟ و ز روزه که فرمودش ماه نهم از سال و زحال زکات درم و زر مدور ...
(ناصر خسرو ص 512)
اما مخاطب خود را به تامل درباره این حکم عبادى فرا خوانده مى‏گوید:
چون روزه ندانى که چه چیزى است چه سود است بیهوده همه روز تو را بودن ناهار
(ناصر خسرو ص 165)
همه پارسایى نه روزه است و زهد نه اندر فزونى نماز و دعاست
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
از نماز و روزه تو هیچ نگشاید تو را خواه کن خواهى مکن، من با تو گفتم راستى
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
تا نپذیرد ز توى زى خداى نیست پذیرفته صلاة و صیام
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
سوى بهشت عدن یکى نردبان کنم یک پایه از صلات و دگر پایه از صیام
(ناصر خسرو ص 58)
خاقانى شاعر تعلیمى علاوه بر آن که در شعر خود از مفردات صوم و صیام سود جسته است و صیام را از بهترین سکنات نفس دانسته است:
از جسم بهترین حرکاتى صلاة دان وز نفس بهترین سکناتى صیام دان
(خاقانى)
به خاطر آشنایى با عقاید ترسایى و دین مسیحیت از «روزه مریم‏» «صوم العذرا» یاد مى‏کند. روزه مریم یا صوم مریم که در آیه 27 سوره مریم آمده است: «فقولى انى نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا: پس بگو بدرستى که من نذر کردم براى خداى بخشنده روزه، پس سخن نمى‏کنم امروز آدمى را.
آن است که بعد از ولادت عیسى(ع) مریم نذر کرد که روزه بدارد و یک روز تمام با کسى سخن نگفت: چون قوم از وى سخنها پرسیدن گرفتند فقط اشاره به کودک کرد که در گهواره بود و عیسى(ع) گفت: انى عبد الله اتانى الکتاب و جعلنى نبیا: گفت: به درستى که منم بنده خدا، مرا کتاب داده و پیغمبر گردانیده است.
نسطوریه، روزه مریم را هنوز به نام صوم مارت مریم نگاه مى‏دارند و آن در دوشنبه بعد از عید بسبار نسطورى آغاز مى‏شود و در روز عید میلاد تمام مى‏شود:
چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه که مریم عور بود و روح تنها چه بود آن نطق عیسى وقت میلاد چه بود آن صوم مریم گاه اصغا
(خاقانى ص 27)
در توحید و معراج حضرت ختمى مرتبت گوید:
دل گرسنه در آمد بر خوان کائنات چون شبهتى بدید برون رفت ناشتا مریم گشاده روزه و عیسى ببسته نطق کو در سخن گشاده سر سفره سخا...
(خاقانى ص 5)
و در واقعه حبس و عزلت‏خود گوید:
روزه کردم نذر چون مریم که هم مریم صفاست خاطر روح القدس پیوند عیسى زاى من نیست‏بر من روزه در بیمارى دل زان مرا روزه باطل مى‏کند اشک دهن آلاى من اشک چشم در دهان افتد گه افتد افطار از آنک جز که آب گرم چیزى نگذرد بر ناى من
(خاقانى صص 31، 322)
نظامى گنجوى نیز در مثنوى خسرو و شیرین در بیان مرگ مریم، روزه مریم را یاد مى‏کند:
چون مریم، روزه مریم نگه داشت دهان در بست از آن شکر که شه داشت
(خسرو و شیرین ص 288)
مولانا در کلیات شمس، روزه مریم را براى نفس شکمخوار توصیه مى‏کند:
باز رهان خلق را از سر و از سر کشى اى که درون دلى چند ز دل، درکشى... نفس شکمخوار را روزه مریم دهى تا سوى بهرام عشق مرکب لاغر کشى
(کلیات شمس جزو ششم ص 241)
و در موردى دیگر گوید:
روزه مریم مرا، خوان مسیحیت نوا ترکنم از فرات تو، امشب خشک نانه
(کلیات شمس جزو پنجم ص 222)
صوم العذارا نیز ترکیبى است که یک بار در دیوان خاقانى دیده مى‏شود، بنا به ترجمه و شرح مینورسکى در قصیده مسیحیت، صوم العذارا را شروع آن روز دوشنبه بعد از عید تجلى است و سه روز طول مى‏کشد و عبادیان و مسیحیان عرب آن را به یاد دوشیزگان نصارى مى‏گیرند که روزه، آنها را از اسارت پادشاه حیره المنذر رهایى بخشید منذر از امسا چهار صد دختر برد و به عنوان قربانى به عزه از اصنام جاهلى تقدیم کرد. در شرح شیخ آذرى صوم العذارا به معنى روزه دختران بکر آمده که به متابعت مریم در هیکل نشینند تا روز وفات.
به خمسین و به دنح و لیلة الفظر به عید الهیکل و صوم العذارا
(خاقانى ص 28)
خاقانى از مضمون روزه گرفتن و افطار کردن، در شعر غنایى، مدحى و رثایى نیز سود جسته است، در شعر غنایى مى‏گوید:
عشق آتشى است کاتش دوزخ غذاى اوست پس عشق روزه‏دار و تو در دوزخ هوا
(خاقانى ص 205)
و در شعر مدحى مى‏گوید:
تا به رویش گرفته‏ام روزه جز به یادش نکرده‏ام افطار
(خاقانى ص 205)
و در شعر رثایى، روزه گرفتن را به معنى ترک و قطع علاقه به کار برده است آنجا که از زبان امیر رشید الدین فرزند در گذشته‏اش مى‏گوید:
من کنون روزه جاوید گرفتم زجهان گر شما در هوس عید بقایید همه
(خاقانى ص 409)
و باز در مرثیه او مى‏گوید:
ز این دونان فلک از خوانچه دونان بینند تا نبینم که دهان از پى خور بگشایید. از طرب روزه بگیرید و به خون ریز سرشک نه به خوان ریزه این خوان چه زر بگشایید
(خاقانى ص 158)
در آثار سعدى شاعر معرفت و اخلاق نیز توجه به روزه و شرایط آن دیده مى‏شود. در یک مورد شاعر، توجه کامل به خدا را مطرح کرده و روزه و عبادتى را که ریا و سمعه‏اى در آن طرح شود مطرود مى‏داند:
شنیدم که نابالغى روزه داشت به صد محنت آورد روزى به چاشت... پدر دیده بوسید و مادر سرش فشاندند بادام و زر بر سرش چو بر وى گذر کرد یک نیمه روز فتاد اندرو ز آتش معده سوز به دل گفت اگر لقمه چندى خورم چه داند پدر غیب یا مادرم چون روى پسر در پدرم بود و قوم نهان خورد و پیدا به سر برد صوم که داند چون در بند حق نیستى اگر بى وضو در نماز ایستى
(بوستان ص 273)
و در موردى دیگر تهمت و غیبت را از مبطلات روزه دانسته، مى‏گوید:
به طفلى درم رغبت روزه خاست ندانستى چپ کدام است و راست یکى عابد از پارسایان کوى همى شستن آموختم دست و روى که بسم الله اول به سنت‏بگوى دوم نیت آور سوم کف بشوى پس آنگه دهن شوى و بینى سه بار مناخر به انگشت کوچک بخار به سبابه دندان پیشین بمال که نهى است در روزه بعد از زوال وزان پس سه مشبت آب بر روى زن ز رستنگه موى سر تا ذقن در دستها تا به مرفق بشوى ز تسبیح و ذکر آنچه دانى بگوى دگر مسح سر بعد از آن غسل پاى همین است و ختمش به نام خدا کس از من نداند در این شیوه به نبینى که فرتوت شد پیر ده شنید این سخن دهخداى قدیم بشورید و گفت اى خبیث رجیم نه مسواک در روزه گفتى خطاست بنى آدم مرده خوردن رواست دهن گوز ناگفتنى‏ها نخست بشوى، آنکه از خور دنیا بهشت
(بوستان ص 292)
و در جاى دیگر مى‏گوید:
به سرهنگ سلطان چنین گفت زن که خیز اى مبارک در رزق زن برو تاز خوانت نصیبى دهند که فرزند کانت نظر بررهند بگفتا بود مطبخ امروز سرد که سلطان به شب نیت روزه کرد زن از ناامیدى سرانداخت پیش همى گفت‏با خود دل از فاقه ریش که سلطان از این روزه گویى چه خواست که افطار و عید طفلان ماست خورنده که خیرش بر آید زدست به از صائم الدهر دنیا پرست مسلم کسى را بود روزه داشت که درمانده‏اى را دهد نان چاشت و گرنه چه لازم که سعیى برى ز خود باز گیرى و هم خورى
(بوستان ص 204)
و در قصیده‏اى از تودیع ماه رمضان، بار بر دل دارد و مى‏گوید:
برگ تحویل مى‏کند رمضان بار تودیع بر دل اخوان یار نادیده سیر زود برفت دیر ننشست نازنین مهمان غادرالحب صحبة الاحباب فارق الخل عشرة الخلان ماه فرخنده روى بر پیچید و علیک السلام یا رمضان الوداع اى زمان طاعت و خیر مجلس ذکر و محفل قرآن مهر فرمان ایزدى بر لب نفس در بند و دیو در زندان تا دگر روز، با حبان آید بس بگردد به گونه گونه جهان بلبلى زار زار مى‏نالید بر فراق بهار وقت‏خزان گفتم اندوه مبرکه باز آید روزه نو روز و لاله و ریحان گفت ترسیم بقا وفا نکند ور نه هر سال گل دهد بستان روزه بسیار و عید خواهد بود تیرماه و بهار و تابستان تا که در منزل حیات بود سال دیگر که در غریبستان...
(قصاید سعدى 722)
در شعر غنایى نیز سعدى از مضمون روزه و ماه نو بى بهره نبوده و هلال ابروى دوست را هلال عید خود یافته است:
هر که را خاطر به روى دوست رغبت مى‏کند بس پریشانى بباید بردنش چون موى دوست دیگران را عید اگر فرداست ما را از این دهست روزه داران ماه نو ببینند و ما ابروى دوست
(غزلیات سعدى ص 388)
اما بهترین مضامین و عمیق‏ترین مفاهیم در کلیات شمس به چشم مى‏خورد.
شاعر شوریده مکتب عرفان با شریعت پیوند ناگسستنى دارد از این رو با حلول ماه رمضان ماه معراج آدمى، ماه پرورش عیسى روح، ماه بریدن از نان و رسیدن به جانان به وجد درمى‏آید:
ماه رمضان آمد اى یار قمر سیما بر بند سر سفره بگشاى ره بالا اى یاوه هر جایى، وقتست که باز آیى بنگر سوى حلوایى تا کى طلبى حلوا... مرغت ز خور و هیضه، مانده‏ست درین بیضه بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر خوش با شکم خالى مى‏نالد چون سرنا خالى شو و خالى به لب بر لب نایى نه چون نى زدمش پر شو و آنگاه شکر مى‏خا... گر تو به زیان کردى آخر چه زیان کردى کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم کز قاف صیام اى جان، عصفور شود عنقا صفراى صیام ار چه، سوداى سفر افزاید لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا هر سال نه جوها را مى‏پاک کند از گل تا آب روان گردد تا کشت‏شود خضرا بر جوى کنان تو هم، ایثار کن این نان را تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا... بستیم در دوزخ یعنى طمع خوردن بگشاى در جنت‏یعنى که دل روشن بس خدمت‏خر کردى بس کاه و جوش بردى در خدمت عیسى هم باید مددى کردن تا سفره و نان بینى کى جان و جهان بینى رو جان و جهان را جو، اى جان و جهان من اینها همه رفت اى جان بنگر سوى محتاجان بى برگ شدیم آخر چون گل ز دى و بهمن سیریم ازین خرمن، زین گندم وزین ارزن بى سنبله و میزان، اى ماه تو کن خرمن ...
(کلیات شمس جزء هفتم صص 92، 91)
در غزلى دیگر ماه رمضان را موجب قلب ضلالت و رسیدن به لشکر ایمان، ماه حیات جان، ماه صبر، ماه نزول قرآن، عروج روح و ماه دریده شدن پرده‏هاى ظلمت و پیوستن به ملائکه و مقربین مى‏خواند:
آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید دست‏بدار از طعام مایده جان رسید جان ز قطعیت‏برست، دست طبیعت‏ببست قلب ضلالت‏شکست لشکر ایمان رسید لشکر «والعادیات‏» (1) دست‏به یغما نهاد ز آتش «و الموریات‏» (2) نفس به افغان رسید البقره راست‏بود موسى عمران نمود مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید روزه چون قربان ماست زندگى جان ماست تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید صبر چو ابریست‏خوش، حکمت‏بارد ازو زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید(3) نفس چون محتاج شد روح به معراج شد چون در زندان شکست جان بر جانان رسید پرده ظلمت درید، دل به فلک بر پرید چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید زود از این چاه تن دست‏بزن در رسن برسر چاه آب گو: یوسف کنعان رسید عیسى چو از خر برست گشت دعایش قبول دست‏بشو کز فلک، مایده و خوان رسید دست و دهان را بشو، نه بخور و نى بگو آن سخن و لقمه جو، کان به خموشان رسید
(کلیات شمس جزو دوم ص 198)
مولانا روزه را مادرى مى‏داند که کریمانه به سوى اطفال خویش آمده است پس نباید دامان چنین مادرى را آسان از دست فرو هشت:
سوى اطفال بیامد به کرم مادر روزه مهل اى طفل به سستى طرف چادر روزه بنگر روى ظریفش بخور آن شیر لطیفش به همان کوى وطن کن، بنشین بر در روزه بنگر دست رضا را که بهاریست‏خدا را بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه هله‏اى غنچه نازان، چه ضعیفى و چه یازان چون رسن باز بهارى بجه از خیبر روزه تو گلا غرقه خونى چیى دلخوش و خندان مگر اسحاق خلیلى خوشى از خنجر روزه ز چیى عاشق نانى، بنگر تازه جهانى بستان گندم جانى هله از بیدر روزه
(کلیات شمس، جزو پنجم)
در این ماه که مهمان خدا هستیم، درهاى دوزخ بسته و درهاى بهشت‏به رویمان باز خواهد شد:
دلا در روزه مهمان خدایى طعام آسمانى را سرایى درین مه چون در دوزخ ببندى هزاران در ز جنت‏برگشایى... (4)
(کلیات شمس جزو ششم صص 35 و 361)
در غزلى شیوا با ردیف «صیام‏» به تاثیر روزه در دل و جان مى‏پردازد که آن از زبان خود مولانا خوشتر است:
مى‏بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام گر تو خواهى تا عجب گردى، عجایب دان صیام گر تو را سوداى معراجست‏بر چرخ حیات دانک اسب تازى تو هست در میدان صیام هیچ طاعت در حبان آن روشنى ندهد تو را چونک بهر دیده دل کورى ابدان صیام چونک هست این صوم نقصان حیات هر ستور خاص شد بهر کمال معنى انسان صیام چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود پس مهیا کرد بهر مطبخ ایشان صیام چیست آن اندر جهان مهلکتر و خونریزتر بر دل و بر جان و جا خون خواره شیطان صیام خدمت‏خاص نهانى تیز نفع و زود سود چیست پیش حضرت درگاه این سلطان؟ صیام ماهى بیچاره را آب آنچنان تازه نکرد آنچ کرد اندر دل و جانهاى مشتاقان صیام در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل هست‏بهتر از حیوة صد هزاران جان صیام گرچه ایمان هست مبنى بر بناى پنج رکن لیک و الله هست از آنها اعظم الارکان صیام لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را چون شب قدر مبارک هست‏خود پنهان صیام سنگ بى قیمت که صد خروار ازو کس ننگرد لعل گرداند چو خورشید درون کان صیام شیر چون باشى که تو از روبهى لرزان شوى چیره گرداند تو را بر بیشه شیران صیام بس شکم خارى کند آنکو شکم خوارى کندنیست اندر طالع جمع شکم خواران صیام خاتم ملک سلیمانست‏یا تاجى که بخت مى‏نهد بر تارک سرماى مختاران صیام خنده صایم به است از حال مفطر در سجود زانک مى‏بنشاندت بر خوان الرحمن صیام در خورش آن بام تون، از تو به آلایش بود همچون حمامت‏بشوید از همه خذلان صیام شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریک دل نور گرداند چو ماهت در همه کیوان صیام هیچ حیوانى تو دیدى روشن و پر نور علم تن چون حیوانست مگذار از پى حیوان صیام شهوت تن را تو همچون نیشکر در هم شکن تا درون جان ببینى شکر ارزان صیام قطره تو، سوى بحر کى توانى آمدن؟! سوى بحرت آورد چون سیل و چون باران صیام پاى خود را از شرف مانند سر گردان به صوم زانک هست آرامگاه مرد سر گردان صیام خویشتن را بر زمین زن درگه غوغاى نفس دست و پایى زن که بفروشم چنین ارزان صیام گرچه نفست رستمى باشد مسلط بر دلت لزر بر وى افکند چون بر گل لرزان صیام ظلمتى کز اندرونش آب حیوان مى‏زهد هست آن ظلمت‏به نزد عقل هشیاران صیام گر تو خواهى نور قرآن در درون جان خویشتن هست‏سر نور پاک جمله قرآن صیام بر سر خوانهاى روحانى که پاکان شسته‏اند مر تو را همکاسه گرداند بدان پاکان صیام روزه چون روزت کند روشن دل و صافى روان روز عید وصل شد را ساخته قربان صیام در صیام ار پا نهى شادى کنان نه با گشاد چون حرامت و نشاید پیش غنا کان صیام زود باشد کز گریبان بقا سر برزند هر که در سر افکند ماننده دامان صیام
(کلیات شمس جزو سوم صص 291 تا 293)
مولانا در رباعیات خود نیز به روزه و تاثیر آن توجه داشته است که در ذیل به چند نمونه آن اشاره مى‏شود:
این روزه چو به‏غربیل ببیزد جان را پیدا آرد قراضه پنهان را جامى که کند تیره مه تابان را بى پرده شود نور دهد کیوان را
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 29)
روز محک محتشم و دون آمد زنهار مگو «چون‏» که ز هجوم آمد روزیست که از وراى گردون آمد زان روز بهى که روزن افزون آمد
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 633)
بیزارم از آن لعل که پیروزه بود بییزام از آن عشق که سه روزه بود بیزارم از آن ملک که در یوزه بود بیزارم از آن عید که در روزه بود
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 779)
هین نوبت صبر آمد و ماه روزه روزى دو مگو ز کاسه و از کوزه بر خوان فلک گرد پى در یوزه تا پنبه جان باز رهد از غوزه
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 622)
عارف شیدا و عاشق گاهى از مضمون روزه در شعر تغزلى نیز بهره مى‏جوید و این کاربرد هم در غزلیات و هم در رباعیات او دیده مى‏شود:
مه روزه اندر آب آمد، اى بت‏شکر لب بنشین نظاره مى‏کن، ز خورش کناره مى‏کن دو هزار خشک لب بین به کنار حوض کوثر اگر آتش است روزه تو زلال بین نه کوزه ترى دماغت آرد چو شراب همچون آذر جو عجوزه گشت گریان شه روزه گشت‏خندان دل نور گشت ضربه، تن موم گشت لاغر رخ عاشقان مزعفر، رخ جان و عقل احمر منگر برون شیشه، بنگر درون ساغر همه مست و خوش شکفته، رمضان زیاد رفته به وثاق ساقى خود بزدیم حلقه بر در چون بدید مست ما را، بگزید دستها را سر خود چنین چنین کرد و تبافت روز معشر ز میانه گفت مستى، خوش و شوخ و مى پرستى که: کسى گوید اینک «روزه شکند ز قند و شکر؟» شکر از لبان عیسى که بود حیات موتى که ز ذوق باز ماند دهن نکیر و منکر تو اگر خراب و مستى به من آ که از منستى و اگر خمار یارى سخنى شنو مخمر چه خوشى! چه خوش سنادى! به کدام روز زادى؟ به کدام دست کردت قلم قضا مصور تن تو حجاب عزت، پس او هزار جنت شکران و ماه رویان همه همچو مه مطهر هله، مطرب شکر لب، برسان صدا به کوکب که ز صید باز آمد شه ما خوش و مظفر ز تو هر صباح عیدى، ز تو هر شبست قدرى نه چو قدر عامیانه که شبى بود مقدر تو بگو سخن که جانى، قصصات آسمانى که کلام تست صافى و حدیث من مکدر
(کلیات شمس جزو سوم ص 2 و 3)
و یا در یک رباعى گوید:
روى تو نماز آمد و چشمت روزه وین هر دو کنند از لبت دریوزه جرمى کردم مگر که من مست‏بدم آب تو بخوردم و شکستم کوزه
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 162)
لطف سخن مولوى در آن است که در استفاده از مضامین شرعى و احکام عبادى حرمت آنها را داشته در کاربرد آنها چون بعضى از شاعران به ترک ادب شرعى کشیده نمى‏شود و علت آن است که معشوق مولوى، معشوق حقیقى و ازلى است در حالى که کاربرد احکام شرعى در خدمت عشق مجازى است که شاعر را به ترک رمت‏شرعى مى‏کشاند، در ذیل به یک نمونه از این موارد اشاره مى‏شود:
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آرى افطار رطب در رمضان مستحب است روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه بخورد روزه خود را به گمانش که شب است.
(شاعر عباس صبوحى ص 59)
دیوان شاعر رند مذهب ادب فارسى نیز از برکت ماه رمضان بى بهره نبوده است.
حافظ در دیوان خود 5 بار واژه «روزه‏» 3 بار «رمضان‏» ،2 بار «صیام‏» و یک بار «روزه دار» را به کار برده است کاربرد این مضمون تقریبا در تمامى غزلها یکسان است و شاعر در بیشتر آنها به آمدن ماه رمضان و بر چیدن جام مى یا دیده شدن هلال عید و در دادن جام و قدح اشاره کرده است. یکى از معانى روزه که در رساله اصطلاحات فخر الدین ابراهیم عراقى نیز آمده است این است که روزه در اصطلاح، قطع التفات را گویند. انصارى گوید:
«روزه جوانمردان طریقت‏به زبان اهل معرفت‏بشنو و ثمره سر انجام آن بدان، چنانکه تو تن را به روزه دارى، و از طعام و شراب باز دارى، ایشان دل را به روزه دارند و از جمله مخلوقات باز دارند تو از بامداد تا شبانگاه روزه دارى، ایشان از اول عمر تا به آخر روزه دارند، و روزه و عید خواجه حافظ نیز جز ازین مقوله نمى‏تواند باشد، در ذیل به شواهدى از دیوان حافظ اشاره مى‏شود:
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست مى زخمخانه به جوش آمد و مى‏باید خواست توبه زهد فروشان گران جان بگذشت وقت رند و طرب کردن رندان پیداست
(حافظ ص 16)
بیا که ترک فلان خوان روزه غارت کرد هلال عید به دور قدح اشارت کرد ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد...
(حافظ ص 89)
ساقى بیار باده که ماه صیام رفت در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت وقت عزیز رفت‏بیا تا قضا کنیم عمرى که بى حضور صراحى و جام رفت در تاب توبه چند توان سوخت همچون عود مى‏ده که عمر در سر سوداى خام رفت
(حافظ ص 58)
باز اى و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش...
(حافظ ص 184)
حسن ختام مقالمان را به قطعه‏اى از دیوان شهریار اختصاص مى‏دهیم با عنوان «هدیه روزه داران‏»:
حکمت روزه داشتن بگذار باز هم گفته و شنیده شود صبرت آموزد و تسلط نفس و ز تو شیطان تو رمیده شود هر که صبرش ستون ایمان بود پشت‏شیطان از و خمیده شود عرفان سر کشیده گوش به زنگ کز شب غره ماه دیده شود آفتاب ریاضتى که ازو میوه معرفت رسیده شود عطش روزه مى بریم آرزو کو به دندان جگر جویده شود چه جلایى دهد به جوهر روح کادمى صافى و چکیده شود بذل افطارى سفره عدلى است که در آفاق گستریده شود فقر بر چیده‏دار از خوانى که به پاى فقیر چیده شود شب قدرش هزار ماه خداست گوش کن نکته پروریده شود از یکى میوه عمل که درو کشته شد سى هزار چیده شود گر تکانى خورى در آن یک شب نخل عمر از گنه تکیده شود چه گذارى به راه تو به کزو پیچ و خمها میان بریده شود مفت مفروش کز بهاى شبى عمرها باز پس خریده شود روز مهلت گذشت و بر سر کوه پرتوى مانده تا پریده شود تا دمى مانده سر بر آر از خواب ور نه صور خدا دمیده شود در جهنم ندامتى است کزو دست و لبها همه گزیده شود مزه تشنگى و گرسنگى گر به کام فرو چشیده شود به خدا تا گرسنه‏یى نالید تسمه از گرده‏ها کشیده شود
(دیوان شهریار ج 2 ص 1014)
پى‏نوشت‏ها:
1- قرآن کریم 100/1 و 2
2- همان
3- مستفاد است از مضمون آیه: شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن 2/185
منابع و مؤاخذ:
1- قرآن کریم
2- حافظ، خواجه شمس الدین محمد، دیوان، به اهتمام محمد قزوینى و دکتر قاسم غنى، کتابفروشى زوار
3- خاقانى شروانى، افضل الدین، دیوان، به کوشش دکتر ضیاء الدین سجادى، چاپ سوم، انتشارات زوار، 1368
4- خاقانى، شرح قصیده ترسائیه، به قلم ولادیمیر مینورسکى، ترجمه و تعلیقات عبد الحسین زرین کوب، مؤسسه انتشارات سروش تبریز
5- دهخدا، تالیف على اکبر دهخدا، زیر نظر دکتر معین، چاپخانه دانشگاه تهران، فروردین 1346
6- سجادى، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، کتابخانه ظهورى، تهران، 1350
7- سعدى، متن کامل دیوان، گلستان و بوستان، به کوشش دکتر مظاهر مصفا، نشر کانون معرفت
8- شاطر عباس صبوحى، چهار دیوان، به کوشش تیمور گرگین
9- شهریار، سید محمد حسین شهریار، دیوان، ج 2، چاپ نهم، انتشارات زرین، نگاه، تهران
10- فردوسى، شاهنامه، انتشارات دانش، شعبه ادبیات خاور
11- مولوى، جلال الدین محمد، کلیات شمس، با تصحیحات و حواشى بدیع الزمان
فروزانفر، چاپ دانشگاه تهران
12- ناصر خسرو، دیوان، به تصحیح مجتبى مینوى، مهدى محقق، چاپ دوم انتشارات دانشگاه تهران
رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهیان نور) صفحه 255
جمعى از نویسندگان

http://www.shabestan.ir/articledetail.asp